تاریخ مفهوم آزادی بیان در غرب
مهمترین تمایز دموکراسی آمریکا و اروپا چیست؟
اولویت و تسامح آمریکا در پایبندی به آزادی بیان، مهمترین تمایز دموکراسی آمریکا از اروپا است. با اینحال، مشاجرات جاری در دانشگاههای آمریکا نشان میدهد که آزادی بیان در حال تبدیل شدن به موضوع تندروی و تعصب است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : چهارشنبه 1396/11/25 ساعت 14:49
مشاجرات کنونی بر سر آزادی بیان بازتاب تنش میان دو مفهوم متمایز است: آیسگوریا و پارسّیا.در این چند سال الگویی تکرارشونده در دانشگاههای آمریکا به راه افتاده است: وقتی کسی برای یک برنامه یا همایش سخنرانی دعوت میشود که مواضعی خلاف دانشجویان دارد، مثلاً ضدفمینیسم است، یا با همجنسگرایی مخالف است، دانشجویان با فریادزدن، شلوغکاری، قطع برق سالن یا دیگر شیوهها جلوی حرفزدن او را میگیرند. اما همین دانشجویان در عینحال خودشان را رادیکالترین مدافعان آزادی بیان میدانند. چطور چنین چیزی ممکن است؟ شاید یک بررسی تاریخی و مفهومی به ما کمک کند.
آزادی بیان در حال تبدیل شدن به موضوع تندروی و تعصب است
مهمترین تمایز دموکراسی آمریکا از اروپا، اولویت و تسامح آمریکا در پایبندی به آزادی بیان است. با اینحال، مشاجرات جاری در دانشگاههای آمریکا نشان میدهد که آزادی بیان در حال تبدیل شدن به موضوع تندروی و تعصب است. درحالیکه دانشجویان محافظهکار از اهمیت دعوت از سخنرانان بحثبرانگیز و ایجاد تنش دفاع میکنند، بسیاری از لیبرالهای خودخوانده دست به کوششهایی بهطور فزاینده مخرب، حتی خشن، میزنند تا جلوی آنها را بگیرند. لیبرالها استدلال میکنند که، برای برخی، آزادی بیان تنها ابزاری است که برای سرکوب و طرد دیگران به کار میرود. بنابراین، برای آنکه برابری را کارآمد سازیم، دیدگاههای نفرتانگیز یا دیدگاههایی که بهطور تاریخی «دارای حق ویژه» هستند، نباید اجازۀ سخنرانی داشته باشند، بهنحوی که سرانجام گروههای آسیبپذیر و بهحاشیهراندهشده بتوانند سخن خود را ابراز کنند، و شنیده شوند.آیسگوریا توصیفگر حق برابر شهروندان برای شرکت در مباحثات عمومی در مجمع دمکراتیک
دلیل اینکه توسل به متمم اول قانون اساسی آمریکا نمیتواند این مشاجرات دانشگاهی را حل و فصل نماید آن است که موضوع دعوا تعارضی بنیادین بین دو مفهوم بسیار متفاوت از آزادی بیان است. تعارض بین آنچه یونانیان آیسگوریا(isegoria) مینامیدند، از یک سو، و پارسّیا(parrhesia)، از دیگر سو. تعارضی که قدمتی بهاندازۀ خود دموکراسی دارد. امروزه، هر دو اصطلاح اغلب به «آزادی بیان» ترجمه میشوند، اما معانی آنها اساساً متمایز بوده و هست. در آتن باستان، آیسگوریا توصیفگر حق برابر شهروندان برای شرکت در مباحثات عمومی در مجمع دمکراتیک بود؛ پارسّیا توصیفگر اختیار فرد در بیان هر آن چیزی بود که دوست دارد، هر گونه و هر گاه که دوست دارد، و در خطاب به هر کسی.تهدید اصلیِ آزادی بیان در نظامهای دموکراسی دولت نیست بلکه «استبداد اجتماعی» همشهریان است
جان استوارت میل استدلال میکند که تهدید اصلیِ آزادی بیان در نظامهای دموکراسی دولت نیست بلکه «استبداد اجتماعی» همشهریان فرد است. و با اینحال، امروزه، طرفداران آزاداندیشی مدنی، که خود را بهمنزلۀ وارثان میل جلوه میدهند، اغلب در ابطال یا حتی بحث از استدلالهایی ناکام ماندهاند که مخالفان آنها دربارۀ آزادی بیان و برابری مطرح میسازند.دو مفهوم باستانی از آزادی بیان، تصورات لیبرال دمکراتیک مدرن ما را شکل دادهاند. از دو مفهوم باستانیِ آزادی بیان آیسگوریا قدیمیتر است. این اصطلاح به قرن پنجم قبل از میلاد باز میگردد، اگرچه مورخان اختلاف نظر دارند که این سنت دمکراتیک عملاً چه زمانی آغاز شد که به هر شهروندی که میخواهد در مجمع سخنرانی کند، اجازه دهند تا این کار را انجام دهد. بهرغم ترجمۀ رایج این اصطلاح به «آزادی بیان» معنای تحتاللفظی واژۀ یونانی بیشتر چیزی شبیه «سخن برابر در مقابل عموم» است. از لحاظ نظری، آیسگوریا بدان معنا بود که هر شهروند آتنی با منزلت اجتماعی خوب حق داشت در مباحثه شرکت کند و بکوشد تا همشهریان خود را قانع نماید. اما نکته نهفته در ریشهشناسی این واژه این است که، آیسگوریا اساساً دربارۀ برابری است، نه آزادی.
آیسگوریا بهمثابۀ صورتی از آزادی بیان اساساً امری سیاسی بود. رقیب آن، یعنی پارسّیا، از صمیمیت بیشتری برخوردار بود. در اینجا نیز، ترجمۀ رایج انگلیسی آن به «آزادی بیان» میتواند فریبنده باشد. معنای واژۀ یونانی چیزی شبیه «گفتن همه چیز» است و به ایدۀ آزادانه یا «با صراحت» سخنگفتن نزدیکتر است.
پارسّیا بر صراحت، صداقت، و شجاعت در گفتن حقیقت دلالت داشت، حتی هنگامی که این کار بهمعنای رنجشآور باشد. فرد عملکننده به پارسّیا بهمعنای دقیق کلمه، کسی است که همه چیز را با صراحت میگوید. پارسّیا میتواند دارای جنبۀ سیاسی باشد. مظهر بارز پارسّیاستس در جهان باستان، فیلسوفان بودند.
خطر ذاتی نهفته در آزارندگیِ پارسّیا برای قدرتهای حاکم، میشل فوکو را شیفتۀ خود کرده بود. اگر آیسگوریا اساساً دربارۀ برابری باشد، پارسّیا دربارۀ آزادی بوده است؛ در معنای اجازه، نه یک حق، بلکه نوعی امتیازِ ناپایدار که برخورداری از آن منوط به لطف صاحبان قدرت بود.
پس از نابودی نهادهای دموکراتیک یونان ، پارسّیا در مقام ابزاری سخنورانه دوام یافت
با توجه به فقدانِ موفقیتِ عزیزانِ افلاطون چه در زمینۀ آیسگوریا و چه در حیطۀ پارسّیا، در طول حیات او، شاید بتوان تبیین کرد که چرا پدر فلسفۀ غرب در آثار خود به هیچیک از این دو مفهوم اهمیت چندانی نمیدهد. شاید تعجبآور نباشد که، پس از سقوط دموکراسی آتنی، پارسّیا راحتتر از آیسگوریا به حیات خود ادامه داد. هنگامی که نهادهای دموکراتیک یونان نابود شدند، پارسّیا در مقام ابزاری سخنورانه دوام یافت. هزار سال پس از سقوط رم، انسانگرایان رنسانس پارسّیا را بهعنوان فضیلتی خاص احیا کردند باوجوداین، اروپاییان در اوایل دوران مدرن، از سنت پارسّیاستیک مبتنی بر ابراز حقیقت به صاحبان قدرت، بهشیوۀ دیگری نیز اقتباس و بهرهبرداری کردند.آیسگوریا در اوایل دوران مدرن، وارثان خاص خود را داشت
آیسگوریا نیز، در اوایل دوران مدرن، وارثان خاص خود را داشت. اما در غیاب نهادهای دمکراتیک، این مفهوم لاجرم صورتی متفاوت به خود گرفت. منشور حقوق انگلستان در سال ۱۶۸۹ بر «آزادی بیان و مباحثات در پارلمان» تأکید داشت و از این لحاظ تنها دربارۀ اعضای پارلمان، آن هم هنگامی که در پارلمان حضور داشتند کاربرد داشت.اگر چه آزادیِ برابرِ آیسگوریا برای اندیشمندانی چون اسپینوزا و کانت عنصری ضروری باقی ماند، اما آنها تمرکز خود را از سخن واقعی، یعنی، عمل فیزیکی سخنرانی برای دیگران و مشارکت در بحث، به بهرهگیری ذهنی از عقل و تبادل ایدهها و استدلالها، آن هم اغلب بهشکل نوشتاری، تغییر دادند و بدین ترتیب، در طول دو هزار سال، جنبش روشنگری سرانجام آیسگوریا و لوگوس را در مفهومی ایدهآل از آزادی بیان بهمنزلۀ آزادی تنها برای سخنِ معقول و تفکرِ عقلانی وحدت بخشید. این ایدهآل جنبش روشنگری بر محور لوگوس، امروز در کانون فهم اروپاییان از آزادی بیان جای دارد.
مجادلات بر سر آزادی بیان در دانشگاههای آمریکا
امروز، مجادلات دربارۀ آزادی بیان در دانشگاههای آمریکا نشان میدهد که مفاهیم رقیب آیسگوریا و پارسّیا زنده و پابرجا هستند. هنگامی که دانشجویان معترض مدعی میشوند که دارند بهنام خود آزادی بیان برخی دیدگاههای خاص را سرکوب میکنند، از طریق قدغنکردن سخنرانی، فشار اجتماعی، یا سانسور صریح، شاید وسوسه شویم تا آنها را ریاکار، یا در بهترین حالت آشفتهذهن بدانیم و طرد کنیم.پینوشت:
این متن خلاصه ای است از مقاله ترزا ام. بیجان،که با عنوان «The Two Clashing Meanings of Free Speech» در وبسایت آتلانتیک منتشر و با نام « دو فهم ناسازگار از آزادی بیان » در وب سایت ترجمان ترجمه و منتشر شده است.